شخصیت اصلی و شخصیت های فرعی همگی نسبت به دوره های مفقوده زمانی (دوره هایی که به یاد نمی آورند کجا بودند و چه کار می کردند) آگاهی دارند و ممکن است صدای سایر بدل ها در ذهن یکی از شخصیت ها بپیچد، هر چند این شخصیت نمی داند این صدا متعلق به کیست؟
پس در مجموع می توان گفت برخلاف اختلال دو قطبی که در آن سازمان شخصیتی فرد سالم است و فرد مبتلا، فقط حالت خلقی متضادی را در طی دوره هایی تجربه می کند، در اختلال دو شخصیتی، یک فرد به جای یک شخصیت واحد، دو شخصیت (یکی اصلی و دیگری فرعی) را با خود به یدک می کشد و در بیشتر اوقات خود فرد از این جریان آگاهی ندارد. گاهی شخصیت اصلی عنان اختیار رفتار فرد را در دست دارد و گاهی شخصیت فرعی این کار را انجام می دهد. به طور مثال ممکن است یکی از شخصیت ها مونث بوده و عقاید مذهبی محکمی داشته باشد در صورتی که شخصیت دیگر مردی خشن، بی قید و بند و بزهکار باشد. تنوع زیادی در شخصیت ها دیده می شود و با اینکه سوژه جذابی برای فیلمسازان و نویسندگان به شمار می رود، افراد مبتلا بسیار از این اختلال رنج می برند و نیازمند کمک حرفه ای هستند. نکته آخر جهت تشخیص اینکه، این اختلالات نباید موقتی و در اثر مصرف داروی خاص، مواد مخدر یا محرک ایجاد شده باشد.
با وجود این که این اختلال علایم نسبتا زیادی دارد؛ اما همه این علائم, نشانه های بیماری های دیگری از قبیل اسکیزوفرنی هستند, و برای تشخیص این اختلال سند خوبی به حساب نمی آیند، در واقع اکثر روان پزشک ها با این بیماری مشکل دارند, و افراد عادی هم نمی توانند این بیماری را تشخیص دهند، دلیل آن به زبان ساده این است که هویت های موازی فرد به شما نمی گویند «من مشکل چند شخصیتی دارم» و شخصیت ها و هویت های مختلف فرد می توانند با رفتار های مختلف اشتباه گرفته شوند, با این همه طی مدت طولانی (گاها تا هفت سال )، پزشک متخصص طی مصاحبه با بیمار می تواند آن را تشخیص دهد. بسیاری از بیماران با مشکلات انفکاک شخصیت علایمی دیگری از بیماری سایکوز را داشته که ممکن است به آن دلیل تحت درمان هم باشند. برای افسردگی، مشکلات پانیک و یا مشکلات اضطرابی که دارند.
بنا بر راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی (DSM-IV) افراد مبتلا به این بیماری, بزرگسالانی هستند که حداقل ۲ هویت یا شخصیت موازی دارند، که هر کدام از این شخصیت ها به صورت تکرار شونده کنترل فرد را در اخیتار می گیرند. فراموشی هایی دارند که دلیل آن مواد مخدر، الکل، و مشکلات دیگری از قبیل تشنج و بازی های کودکانه (در میان کودکان) نیست.
وقتی احتمال ابتلا در فرد داده شود, او به یک پزشک مراجعه میکند و پروسه ای بسیار طولانی برای تشخیص و درمان آغاز می شود. ابتدا پزشک از این که فرد به بیماریی دیگری مبتلا نیست اطمینان حاصل می کند و با پرسش های خاصی از بیمار و آشنایانش مطمئن می شود که فرد بیمار از این مشکل رنج می برد.در صورت حصول اطمینان از تشخیص بیماری، پروسه درمان آغاز می شود.
تکنیک های مختلفی برای درمان وجود دارند که برخی از آن ها در ادامه توضیح داده میشوند.
این نوع درمان, از تکنیک هایی استفاده میکند که فرد به کمک آنها بتواند مشکلات را ببیند و آن ها را حل کند (و در خود نریزد)
شناخت درمانی: تمرکز این تکنیک بر این است که روش تفکر تابع بودن فرد را تغییر دهند.
درمان مستقیمی برای اختلالات گسستگی وجود ندارد, اما افرادی که مبتلا به این اختلالات هستند, از افسردگی و نگرانی هم رنج میبرند, و با دارو ها میتوان از آن ها جلوگیری کرد
این نوع درمان, به خانواده درباره ی این اختلال اطلاعاتی میدهد, و به آنها کمک میکند که درصورت عود این بیماری آن را تشخیص دهند
آمده است که اولین مورد اختلال چند شخصیتی در قرن پانزدهم و توسط پاراسلسوس گزارش شد.
از این اختلال در فیلم ها و کتاب ها و … بسیار استفاده شده, در واقع این موضوع کلیشه ای برای داستان هایست که قهرمان و ضدقهرمان داستان یک نفرند.